زیباتر میشوم
تجربه های من از برنامه لاغری برای همیشه

سلام خدای خوب خودم

سلام سلام

 

خیلی خیلی شرمنده که نرسیدم روز 60 ام رو بنویسم

راستش وقت بود اما یادم نبود

تو این ماه دوم هم خیلی رعایت کردم و تا جایی که تونستم ورزش هم انجام دادم

اما زیاد نمیتونستم تحرک داشته باشم به خاطر پاهام که یکمی درد داشتن و دکتر بیشتر استراحت بهم داده بودن

با این حال من خوب پیش رفتم

و الان وزنم 65 کیلو هست و همینجور در حال رعایت کردن هستم به امید خدا  تا آخر شهریور ببینم به 60 میرسم

که حتما هم میرسم

پیش به سوی زیباتر شدن در هر لحظه از زندگیه زیبامون

 

همتونو دوست دارم دوست جوونا

ارسال در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

سلام به شما خدای خوب و مهربونم که امروز منو خیلی خوشحال کردی

امروز روز وزن کردنم بود و واقعا شکه شدم امروز دقیقا 30 روز از رژیم لاغری برای همیشه ی من میگذشت

تو این 30 روز من حدود 5ساعت ورزش مفید داشتم و هرچی هم که دوست داشتم خوردم اما آگاهانه.

روز اول رژیم وزنم 72 بود اما امروز شده بودم 900/68 گرم بدون ذره ای عذاب و سختی و حتی یه ورزش درست

مطمئنم اگه ورزش مداوم میداشتم الآن میشدم حدود 65 اما همینم عالیه عالیه و باعث شد انگیزم بره بالا بالاها.

ناشتا یه لیوان آب

صبحانه ساعت 9.30: نصفه نون لواش کاغذی +1ق.م عسل+2تاگردو+چای

ناهار ساعت 13.30: 4ق.غ مرصع پلو+ 2ق.غ کشک بادمجان + 2.ق.غ کال جوش + 1گردو+ 2.ق.غ خوراک گوشت وقارچ مخصوص خودم+1.2نون لواش کاغذی+ نیم لیوان دوغ+ 1خیارشور=== کلا از هر چی که بود خوردم

کلا ناهار هفت بیجاری داشتیم از هر دری غذایی بود (مصداق جمله از هر دری سخنی....) چون چندتا از خانمهای محترمه و شکمو و آشپز فامیل اومده بودن خونمون مهمونی و خودشون غذاها رو پختن(جز خوراک مخصوص خودم) درکل امروز مجلسمون کلا خانومانه بود و خیلی دوسش داشتم و از نیم ساعت وقت ناهار که همش به خوردن و گپ زدن سپری میشد من تونستم بدون هیچگونه آزار دادنی حواسم رو به آگاهانه خوردن جمع کنم و دیگه خیالم به بدنم راحته میدونم که هر وقت سیر بشه خودش میگه و نیازی نیست مثل روزهای اول رژیم مدام ازش بپرسم. چون وقتی غذای تو ظرفم تموم شد بی حواس رفتم سراغ ناخنک زدن و اولین قاشق رو که برداشتم احساس کردم یکی میگه اینو نباید بخوری تو الان سیر هستی و فقط میخوای با خوردن این حس هیجانتو آروم کنی و به حرفش گوش کردم .خدایا شکرت که اومدم تو این راه .

راهی که تا آخر عمر باهام هست و هیچوقت تحت هیچ شرایطی ترک نمیشه ( راستی اگه الان کسی بهم بگه که من نمیتونم الان رژیم رو رعایت کنم /وای میخوام برام مسافرت خیلی سخته / نه الان من حامله هستم / اِ بذار این کار رو انجام بدم بعدش رژیم میگریم و .... ازین جور بهانه ها کلا قبول نمیکنم و میگم این رژیم هیچ ربطی به هیچی نداره و ته دریا  یا تو فضا هم که باشی میتونی انجامش بدی............... )

وعده ساعت 15.30: یه براش 3*3 طالبی

چون از ساعت 17 زدیم بیرون من خیلی خوراکی های مختلف خوردم یعنی به خودم مرخصی داده بودم اما بازم

آگاهانه کلا دیگه نمیشه خیلی خورد خود بدنم بهم میگه که دیگه الآن بسه و منم بهش گوش میکنم.

وعده ساعت 17.30: یه شیرینی کشمشی

وعده ساعت 18.30: یه نصفه بستنی قیفی

وعده ساعت 19.30: یه سیب زمینی بزرگ سرخ شده با سس های مختلف

وعده ساعت 21: یه شیرینی خشک 3*3 با چای

شام ساعت 23: یه کاسه ماست خوری کال جوش بایه کف (دست + انگشتها) نون سنگک + یه نصفه پیاز > > خیلی خیلی چسبید .

 

پیش به سوی هیپنوتراپی و بعدش  لالا_ ! 

شبتون خوش وخدانگهدارتون باشه تا فردایی زیباتر و سلامت تر.

پ.ن:

مایعات : آب 10لیوان+2لیوان چای+

ورزش: 30دقیقه پیاده روی

شکلات: اندازه ای که تو شیرینی خشک بود

ارسال در تاريخ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

سلاملکم به خدا جون مهربونم

قراره فردا خودمو وزن کنم امیدوارم که 1کیلو کم شده باشم با این بی ورزشی به همینم قانعم.

ناشتا نیم لیوان آب

صبحانه ساعت 9.30: یه لیوان شیر+یه لیوان کرن فلکس

ناهار ساعت 11.30: یه بشقابک ماکارونی(حدود3ق.غ)+خیارشور+ یه کف دست ته دیگ(به خاطر ته دیگ گرسنم شد وگرنه تا ساعت 12.30 میدونم هیچی نمیخوردم.

وعده ساعت 15.30: یه فنجون دسر گیلاس و گردو اختراعی خودم با یه کیک یزدی کوچیک

وعده ساعت 19: نصفه ساندویچ فلافل با چند جرعه نوشابه( خیلی خیلی بهم چسبید)
(چون رفته بودم برای روز پدر خرید کنم از جلوی فلافلی رد شدم اما  با دیدن همشهری های گرسنه که نمیدونستن چجوری ساندویچ ها رو گاز بزنن تا به تهِ ش برسن دوباره برگشتم و یه فلافل سفارش دادم راستش همه داشتن ساندویچ هاشونو میبلعیدن به طور شدید الوصف و اگه شمام جای من بودی ناخودآگاه میرفتی و یه سفارشی میدادی)

شام ساعت 21.30: 2تا ساندویچ لقمه با خیارشور و نوشابه

===================جای عکس

تو راه برگشت بودم که دیدم یه رستوران با صفی طولانی و بوی خوش کباب که به من میگفت بیــــــــــــا بــــــــــیا. خلاصه منم که خسته و گرسنه به خاطر پیاده رویِ شدید، رفتم و چندتا لقمه سفارش دادم اینجا کباب هاشو توی نون لواش با پیاز و جعفری میذاره و خیلی هم خوشمزه میشه خلاصه برای اهل منزل هم خریدم و همگی یه بچه کبابی زدیم به بدن عزیزمون.با کلی بَه بَه و چَه چَه.

فعلا خدانگهدار

پیش به سوی هیپنوتراپی و بعدش  لالا_ ! 

شبتون خوش وخدانگهدارتون باشه تا فردایی زیباتر و سلامت تر.

پ.ن:

مایعات : آب 10لیوان+1لیوان شیر+1لیوان نوشابه

ورزش: 1ساعت پیاده روی

شکلات: نخوردم

ارسال در تاريخ شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

صفحه قبل 1 صفحه بعد